؟!
روبروم نشستی و داری بازی میکنی آهنگ مورد علاقه ت هم داره پخش میشه و تو بیشتر کلماتشو بلدی و باهاش زمزمه میکنی... من اینجا نشستم و بهت خیره شدم و باز هم مثل هزاران باری که تو این دو سال اتفاق افتاده شوکه ام! گاهی وقتا مثل الان باورم نمیشه که هستی! که اینقدر بزرگ شدی! که دختر منی! چجوری این هـــــــــــــــــمه ســــــــــــــــــــــال گذشت؟! خودمو یه دختر دبیرستانی میبینم که چشماشو میبنده و باز میکنه میبینه یه دختر موفرفری ناز و شیطون داره صداش میکنه: مامان!!! هنوز بعد دو سال گاهی باورم نمیشه که مامان شدم! تو کی اومدی مامان؟! خدا از کجا میدونست که من دقیقا یه دختر میخوام مثل تو که تو رو بهم ه...
نویسنده :
مامان هانیه
20:10