شکرانه...
روزهای مادری کنار شیرینی هاش، سختی های زیادی هم داره که گاهی باعث میشه یادت بره برای نعمت مادر بودن و... خدا رو شکر کنی. پست شکرانه رو مینویسم تا یادم بمونه همیشه شاکر باشم حتی وقتی وظایف مادری خسته م کرده، حتی وقتی کلافه ام...
برگ گلم خدا رو شکر برای بودنت
خدا رو شکر که تو دختری! چند سال پیش یه فال گرفته بودم و توی طالع من دو تا پسر بود. به همین خاطر همیشه فکر میکردم مادر دو تا پسر میشم و تصور وختر دار شدن رو هم نکرده بودم. اولین بار که توی سونوگرافی بهم گفتن دختری، تازه فهمیدم که چقدر همیشه دوست داشتم که دختر داشته باشم! اگه پسر هم بودی خیلی دوستت میداشتم اما نسبت به دختر یه حس ویژه دارم که نمیتونم برات توصیفش کنم. شاید یه نور امید شد اومدنت برای تموم شدن تنهایی که همیشه حس میکردم. نداشتن خواهر و دور بودن از دوستایی که برام مثل خواهر بودن... اما حالا یه دختر دارم، یه همجنس از وجود خودم...
خدا رو شکر که سالم و قوی هستی. شاهد بزرگ شدن و تغییراتت بودن یه موهبته که لطف خدا نصیب من کرده. فقط یه مادر میتونه این حس رو درک کنه که چقدر شیرینه می بینی گوشه قلبت داره راه میره در صورتی که چند ماه پیش نمیتونست حتی چهار دست و پا بره...
خدا رو شکر که تونستم تو این روزهای بی تکرار دو سال اول بودنت که خیلی برام مهم بود بیشترین وقت رو با تو بگذرونم. درسته خیلی برنامه هام مثل درس و کارم عقب افتاد اما الان که می بینم تو آرومی و احساس امنیت می کنی، کاملا از این کاری که کردم راضیم. این عقب افتادن ها رو میشه جبران کرد اما این روزها رو به هیچ قیمتی نمیشه برگردوند.
اگه بخوام ادامه بدم میتونم تا فردا شکرانه بنویسم... برای لحظه لحظه نفس کشیدنمون در کنار هم و در هوای سه نفره خونه ای که با عشق ساخته شده... خدا رو شکر...