دریادریا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

بزرگترین معجزه کوچولو

اٍکی دَبود، خدا هیشی دَبود!

1392/5/24 20:14
نویسنده : مامان هانیه
248 بازدید
اشتراک گذاری

من: دریا مثلا تو مامان من نی نی!

دریا: باشه!

من: مامان مامان

دریا: دان! (دلم ضعف میره واسه این جان گفتنت عزیز مهربونم)

من: برام قصه بگو مامان

دریا: اٍکی دَبود، خدا هیشی دَبود، یه دریا بوووووود خیلی دریا داشت! بعــــــــــــــــــــد... (به همین کشداری!)

در حالیکه آب دهنتو قورت میدی و ژست بزرگونه گرفتی بقیه داستان رو به زبون خودت تند و تند تعریف میکنی. لابلای حرفات کلمه های آشنا به گوش میخوره مثل: آقا گرگه، تق و تق و تق، مامان ببعی، شنگول و منگول

اما بقیه شو باید برام زیرنویس کنی مامان چون هیچی ازش متوجه نمیشم!

 

شیرین ترین و جذاب ترین قصه ای که تو عمرم شنیدم همین قصه های به زبون مریخی مامان دریاست!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مونایی
24 مرداد 92 20:29
عزیزم، بامــــــــزه...

مامان دریاااااا.

باید قیافه شو ببینی وقتی حس مامانی میگیره!
سپیده
24 مرداد 92 20:30
عزیزم چه قشنگ قصه تعریف میکنه

ممنون بوووس
مامان آراز
24 مرداد 92 22:44
جونم دریا برا منم قصه میگی؟

آره خاله جون اکی دبود خدا هیشی دبود ................. ههههههه
سوسن(مامان پرنسس باران)
26 مرداد 92 3:19
وااااااااای هانیه...باران هم دقیقا همینجوری قصه میگه....بعدهای کشدار و قورت دادن آب دهن...چقدر این فسقلیها اداهاشون شکل همه....ببوس دریای بهاری رو


یعنی خوردنی میشن با این اداهاشون!




ارلا
26 مرداد 92 11:28
تاحالاشده یه نامه برای خدابنویسی؟

یااینکه فکرکنی اگه یه روزخدارودیدی چی دوست داری بهش بگی؟؟

اگه تاحالااینکارونکردی یه بارامتحانش کن....
این یک مسابقه دوست داری بیا تو وبم تو مسابقه شرکت کن

جالبه
شادی
4 شهریور 92 14:18
ای جااااااااان خب من که الان دلم ضعف رفت ...
صدف
10 شهریور 92 14:55
ای جون دلم بعــــــــــــــــــــــــــــد عاشقتم بعـــــــــــــــــــــــــد میبوسمت بعــــــــــــــــــــــــد دلم برات یع ذره شده بعــــــــــــــــــــــــــد میخوام بچلونمت بعـــــــــــــــــــــــد ...الهی فدات بشم من


بعــــــــــــــد میسی خاله جوووووووون
هدی مامان مبین
11 شهریور 92 1:15
بعد نذار اصلا قصه اش تموم بشه
وسطش هی بخورش هی بخورش...

گاهی بهش میگم بخورمت دوباره بری تو دلم! میگه آله و سرشو فشار میده به شکمم که بره توش ههههه